دوره گردی

ساخت وبلاگ

دود سیگار لیف را می بلعید و با الفبای کوفی دعا می نوشت و توی قوس و جدی و سنبله دنبال طالع آدم ها می گشت

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 10:29 توسط دکتر ریو  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 4:06

با این چارلی توی فیلم چه احساس همدلی وجود داره؟ زن و دخترش رو توی هشت سالگی ول کرده به امان خدا و رفته با یه پسر چینی.هوووع. این غربی ها اسکولمون کردن. هر چی فیلم میشازن درباره ی کونیاس. هنر غرب شده کونیا

+ نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 11:18 توسط سیامک  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:51

برای فرار از جنون

همه ماها که دنبال کلمه و رویا بودیم بهم جنون دست داده. جامعه ادبیات رو پس زده و نوشتن زایده ی بی مصرفی شده..ماهم احمق هایی که پی سراب دویدیم و جنون نصیب مان شد

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 19:7 توسط سیامک  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 0:24

خدایی که به درد زندگی من نمیخوره سر سگ توش بجوشه دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:27

موقع توصیف شخصیت ، فقط کلمات مهم نیستند. حالات و موشکافی و دقت نظر نویسنده بسیار در توصیف مهم و موثر است.نباید فقط در پی یافتن واژگان خوشگل بود، شناخت آنچه توصیف می کنیم مهم تر است

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 22:21 توسط سیامک  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:27

حاضرم، حاضرم، حاضرم هزار فرسخ راه بکوبم تا رد انگشتان پاهایت را رخ دریا ببینم، لای ماسه های سرخ قشم.حاضرم، حاضرم، حاضرم تعبیر هزار خواب ندیده بکنم به سودای یک نیلوفر از زلفکانت

+ نوشته شده در یکشنبه یکم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 0:10 توسط سیامک  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 8:39

تکلیف از نو  انگار پناه جستن به دامان سیگار وینستون لایت و آغوش گرم خدایگان الکله.بیحوصله تر از  عبور موسیقی و کلمات کتاب ها وفریم فریم فیلم هایم.  این لهیب خیره سر  با هیچ دریای لعنتی از پا درنمیاد

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 22:34 توسط سیامک  | 

دوره گردی...
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 8:39

از زور بی پولی یه مدت پادوی می کردم واسه معاون کارخونه. مث خانه شاگردی. صب که می رفتم کارخونه پشت دستگاه برش میشستم صدام میزد. اوهوی رضا .نمیخاد برش بزنی.  بیا یی سوییچا رو بگیر بدو برو خونه. بچه ها رو ببر بازار. منظورش از بچه ها غنیمت خانم زنش بود.یه خانم نسبتا جوان خوش هیکل با قد متوسط و سینه های پر شبیه دخترهای نوبالغ. البته ندیده میگم.حدسیاتم بود. در حدی که لمه ی نخی مانتو و تاپ خنک زیرش اجازه ی خیالات می داد.کارم این بود. بردن غنیمت تا بازار شهرداری و حمل خریدهای او به ماشین و برگشتن به خانه و خالی کردن اجناس و بعد هم خرده کاری های دیگه . یه شب تو کپر زور آباد دراز کشیده بودم و سیگار می کشیدم که غنیمت خانم زنگ زد و با عجله بهم گفت خودتو همین حالا برسون.پریدم کول موتور و رفتم. آقای معاون کارخونه طاقباز افتاده بود توی حیاط و عرق سرد همه صورت و گردنشو گرفته بود. غنیمت خانم رنگپریده و ترسخورده گفت بدون اطلاع شوهرش بهش قرص داده. یه دونه قرص نمی دونم چی چی. گفت بخاطر درمان او اینکارو کرده. ولی معاون کارخونه بدحال شده. + نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۴۰۰ ساعت 11:57 توسط سیامک  |  دوره گردی...ادامه مطلب
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:09

امروز اولین روزیه که می خوام شروع کنم به نوشتن. بعد از کتاب آخریم. یه مجموعه داستان کوتاه پیش رو دارم. باید سخت کار کنم.سخت کار کنم و بنویسم.چنتا طرح دارم هی بدک نیستن. مصاحبه ام امروز میاد بیرون. سه روز از وقتمو گرفت. مصاحبه کلا چیز خوبی نیست. ناشرم با اون یکی ناشر قرار داد بسته واسه تولید کتاب صوتی رمانم. یه سمپل فرستادن لهجه اش ایراد داشت و یکی دو تا اشتپ لپی. ای خدا چرا دفتر طرح هام باهام نیست؟ + نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۰ ساعت 11:51 توسط سیامک  |  دوره گردی...ادامه مطلب
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:09

چشمام پر اشک میشه وقتی بهش فکر می کنم.انگار زندگی ازم دور میشه هی. ستاره ش سوخته بود .همش به این فکر می کنم.ما گناهکار نبودیم یا بودیم؟ روی خشت ها نفرین نوشته بود.حالا اجنه ها و دیوها هم کنار. از دست ما در می رفت اسیر آل عربی می شد که آنقد کف پاهاشو می لیسید که از خنده تلف بشه.  + نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۰ ساعت 15:13 توسط سیامک  |  دوره گردی...ادامه مطلب
ما را در سایت دوره گردی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorenevisa بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:09